به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ بشر همواره در طول حیات خود با مسائل و انتخاب های متنوعی روبرو بوده است اما مطمئنا بشر مدرن با انواع متنوعی از انتخابها روبروست که زندگی او را تحت تأثیر قرار می دهد. به نوعی خوشبختی و بدبختی، سعادت و شقاوت انسان به تصمیمهای او مرتبط است. خداوند هم فجور و تقوا را در نهاد انسان قرار داد و حال این انسان است که مختار است کدامی را انتخاب کند. مسلما هر انسانی در زندگی فردی و جمعی خود برای انتخاب درست نیازمند تصمیم و هر تصمیمی نیازمند تجزیه و تحلیل و بررسی است. راه های بررسی و تحلیل هم متنوع اند.
در گفتگو با دکتر نواب مقربی، دکترای کلام ـ فلسفه دین و مسائل جدید کلامی از دانشگاه آزاد اسلامی و پژوهشگر حکمت متعالیه در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و مترجم کتاب «درآمدی بر فلسفه علم: پژوهشی درباب یکصد سال مناقشه بر سر چیستی علم» به بررسی روش های حل مسائل زندگی پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست.
*حکمت زندگی انسان در این جهان براساس اندیشه های فیلسوفان مسلمان چیست؟ چه تفاوتی با اندیشه های فیلسوفان غربی دارد؟
چیزی که در حکمت اسلامی بسیار اهمیت دارد این است که در هستی آغاز و انجام وجود دارد. به عبارت دیگر مبدأ و معاد وجود دارد. معنای زندگی چیزی در جهان نیست، بلکه بیرون مرزهای جهان است و به این معنی، متعالی است. معنای زندگی همان خداست. مبدأ زندگی خداست و مقصد زندگی نیز خداست. چنین دستگاه معناداری در کمتر فلسفه غربی ملاحظه می شود.
در فلسفه غرب اساساً جستجوی نظام معناداری که فلسفه زندگی را تبیین کند وجود ندارد. به عبارت دقیقتر، گونه ای تشتت آرا در حوزه معنای زندگی دیده می شود. فلسفه اسلامی نقطه مشخص و معینی را در حوزه معنای زندگی به دست میدهد و فهم ما را از جهان نظم و نسق می دهد و بدین سان، راهنمای عمل می تواند باشد.
*حکمت متعالیه به عنوان آخرین مکتب فلسفی در جهان اسلام که به شکلی مجموع مکاتب پیشین هم هست، چه پاسخی به حکمت زندگی می دهند؟
ملاصدرا دستگاه فلسفی خود را در سفرهای چهارگانه در کتاب مشهور و مطول خود تشریح می کند که در واقع بسط همین بصیرت خاص درباره معنی زندگی در فرهنگ و فلسفه ایرانی است.
ملاصدرا در اسفار اربعه خود در واقع چهار گوشه هستی را در می نوردد: سفر از مردم به سوی خدا، سفر با خدا در خدا، سفر از خدا به سوی مردم با خدا و سرانجام سفر با خدا در مردم. چنانکه ملاحظه می شود سفر از خدا آغاز می شود و به خدا نیز منتهی می شود. این همان چیزی است که آن را می توان حکمت زندگی فیلسوفان اسلامی نامید البته در این سفر زندگی، هر کاوشگری نیازمند ابزارهای شناختی است که می توان از آن به سه گوشه شناخت یاد کرد.
در حکمت اسلامی متعالیه سه منبع معرفتی مجزا وجود دارد: دین، عرفان و فلسفه که هر فردی را در راه رسیدن به زندگی معنادار رهنمون می کنند. روش درست سیر و سفر در مسیر زندگی تلفیق و ترکیب این سه منبع معرفتی در یک کل هماهنگ و یکپارچه است که بیش از هر جا در فلسفه ملاصدرا نمودار شده است و از همین رو، فلسفه او را متعالیه نامیده اند به این معنی که جامع جمیع انواع گوناگون منابع معرفتی در فهم فلسفه زندگی است.
به هر حال فلسفه اسلامی می تواند کاربردهای عملی در زندگی بشر امروز داشته باشد که بسط و تقریر آن در این مجال نمی گنجد و جا دارد که کتابی در این زمینه نوشته شود.
*فلسفه به معنای تعقل و انتخاب بهترین گزینه در زندگی عمومی افراد چه نقشی دارد؟
فلسفه در یونان باستان تنها به معنای تعقل نبوده است. تعقل صرف که معطوف به هدف خاصی نباشد اساساً فایده ای در بر ندارد. برطبق، ریشه واژه «فلسفه» در زبان یونانی، فلسفه عبارت است از: عشق به دو چیز، یکی زیبایی و دیگری خرد.
سوفیا در واقع دو معنی دارد که بایستی با هم نگریسته شوند: زیبایی و خرد. بنابراین، خردورزی یا تعقل تنها یک جنبه از فلسفه است. جنبه دیگر آن ارزش شناسی است. ارزش در اینجا یعنی زیبایی و خیر که به یک معنی هر دو یک چیزند. در این بعد خاص از فلسفه که کمتر به آن توجه می شود این پرسش مطرح می شود که زندگی خوب، چگونه زندگی ای است؟ هر فلسفه از چشم انداز خاص خود به این پرسش پاسخی می دهد. ارسطو بر این باور بود که زندگی خوب زندگی ای است که مطابق با فضیلت باشد و بالاترین فضیلت اندیشیدن درباره اندیشیدن است. خدا بالاترین فضیلت را دارد زیرا درباره خود میاندیشد.
فیلسوفان اسلامی تعریف دیگری را از فلسفه پیش کشیدند و بر این باور بودند که فلسفه گونه ای صیرورت و شدن است چنانکه انسان جهانی بشود مشابه جهان عینی.
ملاصدرا بر این باور بود که آدمی هر چه آگاه تر و عالم تر می شود تنها بر علم او اضافه نمی شود بلکه وجود او نیز فراختر و فربه تر می شود. آدمی، لوح سفیدی نیست که علوم و فنون گوناگون بر آن نقش بزند. آدمی هرچه آگاهتر باشد جان او هم افزونتر است. این شیوه نگرش به علم، شیوه نگرشی انقلابی به علم است.
امروزه بیشتر از چشم اندازی نظری به فلسفه اسلامی نگریسته می شود. حال آنکه هیچ یک از دیدگاه های اصیل ملاصدرا، نظری صرف نیست و نتایج عملی ای نیز در زندگی افراد می تواند داشته باشد. علم اگر آدمی را متحول نکند و بهره وجودی او را بیشتر نکند و در شیوه نگرش او تغییر ایجاد نکند و از او انسان دیگری نسازد علم نیست.
به یک معنا، علم عبارت از این است که بدانیم چه چیزهایی در اختیار ماست و چه چیزهایی در اختیار ما نیست. آنگاه درباره چیزهای که در اختیار ما نیست نگران نباشیم. چیزهایی هست که در اختیار ما هستند و چیزهایی که بیرون از اراده ما هستند و به عبارت دیگر، بدانیم که پاره ای چیزها در دست تقدیر است. فهم این مطلب نیازمند گونه ای خودشناسی است که در فرهنگ اسلامی هم بر آن تاکید شده است.
*عرفان و منطق در این زمینه چه کمکی می توانند به فلسفه بکنند؟
عرفان، گونه ای شناخت از هستی، انسان و جهان است که با شیوه های متعارف کسب معرفت در جهان امروز تفاوت دارد. عرفان بر شهود تکیه دارد. در جهان امروز اساساً تفکر شهودی محل توجه نیست. با این همه، عرفان با اساسیترین وجه زندگی انسان سروکار دارد که نه فلسفه و نه علم تجربی نمی توانند به حل و فصل آن نائل آیند، یعنی مسأله معنای زندگی. ویتگنشتاین در رساله منطقی — فلسفی خود می گوید: حتی اگر همه مسایل علم تجربی حل شوند و پاسخ آنها به دست آید، مساله معنای زندگی همچنان بر جا می ماند.
در واقع، مساله معنای زندگی نه در فلسفه و نه در علم پاسخ دادنی نیست. فلسفه و علم هر دو در برابر آن سپر انداخته اند. مساله معنای زندگی با عرفان و دین پیوند دارد. فهم عرفانی و دینی ما از جهان، معنای زندگی ما را تشکیل می دهد. کار منطق این است که به قول فارابی به ما «جودت رأی» می دهد یعنی «قدرت تشخیص» می دهد که هر مساله ای را در کجا باید طرح کرد و در جستجوی پاسخ آن بر آمد و حد و مرز و حدود و ثغور، فلسفه، عرفان و منطق را مشخص و معین کرد.
*هر فرد تا چه حدی باید به فلسفه و منطق تسلط داشته باشد تا تصمیمهای مؤثر و درستی در زندگی شخصی و خانوادگی خود بگیرد؟
هر فردی همان گونه که بایستی درباره علم تغذیه، روانشناسی، پزشکی، علوم ورزشی و بسیاری مهارتهای دیگر اطلاع داشته باشد از فلسفه و منطق نیز باید آگاهی داشته باشد. اگر ندانیم چه چیزی بخوریم و کدام خوراک برای بدن ما مفید است و چربی ها و غذاهای آماده و زندگی بی تحرک و پر از استرس چه بلایی بر سر ما می آورد، بیمار می شویم. زندگی سالم مستلزم آگاهی هرچند مختصر درباره بدن و روان ماست.
واقع امر این است که انسان ابعاد گوناگون دارد. تنها آگاهی از بدن و روان کافی نیست. بسیاری از بیماریهای ما بیماریهای فکری اند. فکر نیز همچون بدن و روان می تواند بیمار شود. فکر بیمار سرچشمه زندگی بیمار و انواع و اقسام اعوجاجهاست. بنابراین، برای درمان بیماریهای فکر نیاز به فلسفه و منطق هست.
همان گونه که در هر علمی نیاز به مشاوره با متخصصان وجود دارد در حوزه فلسفه نیز نیاز به مشاوره با فیلسوفان هست. فلسفه اسلامی دراینجا کمک شایانی می تواند باشد.
متاسفانه، فلسفه اسلامی امروزه محدود به دانشگاه ها و پژوهشگاه ها شده است و جنبه عملی کمرنگی دارد. در مواجهه با فلسفه اسلامی و میراث گرانسنگ فیلسوفان اسلامی همواره این سوال را می شود پرسید که چگونه می توان فلسفه و حکمت اسلامی را همچون روش زندگی عملی و حکمت عملی زندگی به دنیای امروز عرضه کرد. یقین دارم که بصیرتهایی ژرف و شگرف در فلسفه و حکمت اسلامی وجود دارد که با کندوکاو بیشتر و تغییر نحوه دید به این فلسفه می شود به آن دست یافت. فلسفه اسلامی تنها محدود به مساله «اصالت وجود و ماهیت» نیست بلکه فلسفه زندگی عملی نیز هست.
نظر شما